اليسای نازماليسای نازم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مامان فیروزهمامان فیروزه، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
بابا اسیبابا اسی، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

الیســا پری کوچولوی مامانی

دختر شاه پریون

سلام عروسکم نازگل من این روزا منو بابا داریم حس خوبی رو تجربه میکنیم :صاحب خونه شدن.خلاصه ما هم  به مرادمون رسیدیم خوشحالم که این اتفاق زمانی افتاد که شما خیلی کوشمولویی چون دلم نمیخواست با وجود یه بچه ی محصل هنوز اجاره نشین باشم تا بهت سخت بگذره از خدا میخوام همه ی اونایی که هنوز  مستاجرن خیلی زود صاحب خونه شن تا بتون حس مارو تجربه کنن در حال حاضر مستاجرمون تا برج چهارم قرارداد داره پس ما تا تیر ماه نمیتونیم بریم خونه ی خودمون امیدوارم زمان زودتر بگذره خدیا شکرررررررت عروسکم تمام لثه هات ورم کرده از زیر دندونات معلومه ولی کی میخوان در بیان تا راحت شی نمیدونم به همین خاطر خییییییییلی لاغر و ضعیف شدی  بدتر از اونم...
28 آذر 1393

اندر احوالات پری کوچولو

عروسک من چند شب پیش تولد کیمیا دختر همسایمون  بود ما هم رفتیم در واقع مامان زهرا براش تولد گرفته بود تا سوپرایز شه آخه مامان جون اونو مثل ما دوست داره. اینم دخمری قبل رفتن     عاشق این کلاه شدی بابای کیمیا گذاشت روی سرت صداتم در نیومد   انگشت نگاری کیک دختره بیچاره خخخخخخ و در آخر یه صحنه ی پاییزی  از جلوی در حیاط   بوس بای ...
23 آذر 1393

رویش مروارید هشتم و نهم پری کوچولو

دخمر نازم مروارید هشتمی وقتی که شما یک سال و سه ماه وپنج روزت بود از فک بالا سمت راست درخشید .البته دندونه آسیابته عشقم و نهمین دندونت از فک پایین سمت چپ دندون نیشته که وقتی یک سال و سه ماه و هفت روزت بوده درخشید...   ...
21 آذر 1393

اواخر پاییز ..................

سلام شاپرکم دیگه پاییزم داره تموم میشه راستش دل توی دلم نیست که به امید خدا زمستونم زودتر بگذره منی که عاشق سرما بودم عاشق زمستون و باروناش بودم الان دیگه با وجود شما سلیقم حسابی عوض شده دلم میخواد زودتر بگذره تا بازم بریم تفریح شما خانوم خانوما لباس راحت بپوشی از شر کلاه شال بارونی جوراب و هر وسیله ی گرمایشی دیگه راحت شی گل اندام من.جالب اینجاست که از لباس زیاد بر عکس من عاجز نیستی مخصوصا زمانی که با شال جلو دهان و بینیتو میبندم چندان با شوق آروم میشینی که همه میگن چه بامزه همکاری میکنه صداشم در نمیاد خخخخخخ با راه رفتنتم بر عکس همیشه کشتی مارو همش راه راه راه نه به اوایل که یاد گرفته بودی و نه حالا.همش دوست داری راه بری البته از نوع پ...
20 آذر 1393

یکی یدونه

سلام به یکی یدونه ی منو باباش الیسای نازم دیگه داری راستی راستی بزرگ میشی هر روز با تغییراتت اینو بهم ثابت میکنی عزیزم بگم از این روزات که یه نمه تنبلی رو گذاشتی کنار بیشتر راه میری اما همچنان عشق چهار دست و پا داری راحت طلب کلا این روزا درگیر جمع و جور کردنم اتاق خوابا رو کامل جمع کردمخونه ی نزدیک مامان جون که دوباره کنسل شده قراره بریم یه جا دیگه  حسابی بلا شدی دلمون ضعف میکنه از شیرین کاریات عاشق اینی که دستورات بابا اسی رو انجام بدی اونم کلی حال میکنه :وقتی میبینیم بهونه میگیری بهت میگیم اگه حوصله ت سر رفته برو توی اتاقت بازی کن تو هم زود میری توی اتاقت یه ربع یا بیشتر بازی میکنی میای شبا تا میفهمی میخوام بخوابونمت...
13 آذر 1393

اوایل آذر به روایت تصویر

روضه ی حضرت رقیه خونه مامان بزرگام  یعنی هزار ماشاالله به هوش بچه های امروزی هم بلدی شلمنتو روشن کنی هم بلدی آهنگشو روشن کنی و عوضشون کنی هم  خاموشش کنی  بلاااا اینجام داری آویز موزیکالتو کوکش میکنی تا آهنگ بزنه اونم  به صورت حرفه ای دیدی یه دستی نمیشه  توی عکس بعد از دودستت بهره بردی چند روز پیش که لج کردی تا بذارمت بعد مدت ها توی رور واک تازه از حموم در اومدی داشتم با این پارچه موها تو خشک میکردم که بابایی مثل روسری تاش کرد گذاشت روی سرت خخخخخخخخخخ کسی نیست موهامو شونه کنه   دوست دارم دختر بی همتام...     ...
9 آذر 1393

تولد همسر گلم+بیماری الیسا:-(

شریک لحظه هام تولد مبارک     امروز  روز آفریده شدن نیمه ی گمشده ی من بود همونی که خدا وقتی آفریدش و وقت قرار دادن قلب توی سینش شد پروردگار مهربون از ویترین قلباش مهربون ترین قلبو برداشت وتوی سینش قرار داد  تا بشه اینی که هست.بشه دنیای من .بشه مردی که با گذشت این چند سال زندگی مشترک هنوز وقتی از بیرون میرسه خونه دست و دلم با دیدنش بلرزهمثل اولین روزی که توی پارک نزدیک خونه دیدمش.لحظه ای که فقط دو ساعت ذول زده بود توی چشام منم همش این ور اون ورمو نگاه میکردم تا مطمعن شم مبهوت من شده نه کسی دیگه ..وای که چقدر اون لحظه ها بهم نزدیکن چه عاشقی هایی که با هم نکردیم امشب نمیخوام یچ متن عاشقانه یا شعری رو کپی برداری...
4 آذر 1393

عاشقتم

سلام گل گلیه مامانی من اومم باچند تا عکس از اینروزات اینجا کیمیا اومده بوددنبالت تا شما رو ببره خونشون این عکس رو وقتی رسیدی به ته کوچه از طبقه ی دوم ازت انداختم بنازم به قدرت زوم دوربین جانم       اینجام قبل رفتن به خونه ی دوستم ازت عکس انداختم    یعنی کارو زندگیت شده ببعی که بابایی برات خریده بی معرفت این همه برات خرید میکنم  ولی انگاری خرید بابا یه چیز دیگست از خواب که بیدار میشی میری توی اتاقت با هزار مکافات کشون کشون میاریش توی حال باهاش کشتی میگیری  تازه بهش غذا هم میدی این دو عکس  گویای عاشقیت با ببعی جان قیافشوووووووو میگی کلاهو درآر. ...
2 آذر 1393
1